چرا وزارت خارجه دولت اسرائیل به دست و پا افتاده است؟
گفتگو با آذر ماجدی در پاسخ به منشه امیر

یک دنیای بهتر: قبل از اینکه به بررسی جوانب متعدد مطلب آقای منشه امیر، مسئول بخش فارسی رادیو اسرائیل و سردبیر وب سایت فارسی زبان وزارت امور خارجه اسرائیل،  بپردازیم اجازه دهید به لحن و روش کاربرده شده در این مطلب اشاره ای کوتاه بکنیم. ادبیات این مطلب واقعا چشمگیر است: "کژاندیش"٬ "بی سواد"٬ "ناآگاه"٬ "فریبکار"٬ "غرض ورز"٬ "یهود ستیز"٬ "پشتیبان حماس"٬ و "زیر علم جمهوری اسلامی" گوشه ای از مجموعه "ادبی" ایشان است. بنظر میرسد که نقدهای مستمر، پیگیر و رادیکال ما آنچنان موثر بوده که چنین برخورد هیستریک و زشتی را در سایت رسمی وزارت امور خارجه دولت اسرائیل لازم کرده است. بنظر میرسد که به سبک همیشگی دولت اسرائیل، میخواهند با قلدر منشی و زورگویی منتقد را ساکت کنند. تصور شما چیست؟ چرا در این سطح به تحرک افتاده اند؟ بنظر از عدم کارآیی مدافعین ریز و درشتشان امٽال نوید اخگر و افراد و جریانات دیگر ناامید شده اند؟ چه اتفاقی افتاده است؟

آذر ماجدی: بنظر من این برخورد آقای منشه امیر در سایت رسمی وزارت امور خارجه اسرائیل تنها مهر تائیدی است بر استحکام و موثر بودن مواضع تاکنونی ما. علت برخورد هیستریک و خارج از نزاکت ایشان در سایت رسمی دولتی، استیصال و خشم دولت اسرائیل از موضع اصولی، محکم و سازش ناپذیر ما است. هر چند که برخورد ایشان بسیار زشت و توهین آمیز است، اما من شخصا آن را نشان موفقیت و کارآیی برخورد ها و نقد های حزب میدانم.

ابتدا کارمندان جونیور شان مداوما به مواضع ما در قبال جنگ غزه، محکوم و افشاء کردن جنایات دولت اسرائیل، و اعلام موضع اصولی ما در قبال مساله فلسطین برخورد میکردند. مقالات آقای نوید اخگر در سایت وزارت امور خارجه اسرائیل منتشر میشود. ما برخورد های ایشان را در سطح پاسخگویی ندیدیم. از آنها گذشتیم. در واقعیت امر نیز کسی در اپوزیسیون ایران ایشان را جدی نمی گیرد. بی تاثیری برخورد های نوید اخگر و موثر بودن برخوردهای ما روسا را به قلم زنی کشاند. اما از نظر لحن و شیوه برخورد تفاوت چندانی میان رئیس و مرئوس وجود ندارد.

اگر نقدها و مواضع ما بی تاثیر بود، وزارت امور خارجه اسرائیل خود را موظف به پاسخگویی نمیدید. مواضع ما چه در جامعه ایران و چه در سطح بین المللی برد و تاثیر دارد. دولت اسرائیل هزینه بسیاری صرف کرده است تا از مبارزه و ضدیت بخشی از اپوزیسیون رادیکال ایران علیه اسلام سیاسی و رژیم اسلامی بنفع خود استفاده کند. باید اذعان کرد که تا حدودی نیز در این زمینه موفق بوده است. چه در میان اپوزیسیون ایرانی و چه در سطح بین المللی توانسته است بخشی از ضدیت و نفرت موجود علیه اسلام سیاسی را بنفع خود کانالیزه کند.

نزد دولت اسرائیل ما به یک مانع بزرگ در این عرصه بدل شده ایم. نقد مداوم، پیگیر و رادیکال ما از هر دو قطب تروریستی و محکوم کردن جنایات و ارتجاع هر دوقطب تروریسم یک اصل بنیادی سیاست ما است و این سیاست در سطح بین المللی با موفقیت روبرو است. من شخصا در فعالیت های بین المللی این مساله را بخوبی تجربه کرده ام. اقناع افراد دو دل و ناروشنی که علیه تروریسم اسلامی و ارتجاع اسلامیستی هستند به ضرورت محکوم کردن اسرائیل و آمریکا و اتخاذ یک موضع سوم کار بسیار ساده ای است. دولت اسرائیل این واقعیت را متوجه شده است. لذا رسما به موضعگیری علیه ما دست زده است. و در این راه کلیه مقررات و مبادی دیپلماتیک را نیز زیر پا گذارده است. از این نظر باید گفت که الحق و الانصاف با همتای اسلامی خود تفاوتی نمیکند.

یک دنیای بهتر: در این مقاله تلاش مضحکى شده است که نقد شما به ارتجاع اسرائیل را معادل  دفاع از تروریسم اسلامی قرار دهند. اتهام کٽیف دفاع از "رژیم اسلامی" را مٽل نقل و نبات پرتاب میکنند. این اتهامات مسلما فاقد هر گونه ارزش و پاسخگویی هستند. اما جریانی که خودش در پایه گذاری حماس نقش داشته است و این هیولای اسلامی را ساخت تا به جان مردم فلسطین بیندازد٬ این ژست، بنظر، زیادی توخالی میرسد. در نگرش این جریان از قرار هر کسی که منتقد سیاستهای رسمی دولت ارتجاعی و تروریست اسرائیل باشد٬ در کمپ تروریسم اسلامی قرار دارد. "هر که با ما نیست٬ بر ماست." ارزیابی تان از این چهارچوب فکری ارتجاعی چیست؟ دستگاه رژیم اسلامی هم هر مخالف خود را به جانبداری از اسرائیل متهم میکند. تشابه این سیاست را با سیاست آدمکشان رژیم اسلامی چگونه می بینید؟

آذر ماجدی: این یک سیاست پاخورده و کاملا شناخته شده است. بنظر من اینها باهوش تر از آن هستند که ما را مدافع رژیم اسلامی بدانند، این سیاست حمله دفاعی است. آنها میکوشند که از این درک عامیانه و پوپولیستی "دشمن دشمن من دوست من است" استفاده کنند. این متداول ترین روش دسته بندی کردن نیروها است. از همین رو است که می بینیم هم دولت اسرائیل و هم رژیم اسلامی هر دو علیرغم ضدیت کامل با یکدیگر از این روش استفاده میکنند. این روش در میان برخی نیروهای چپ نیز روشی جا افتاده است. یکی از فعالیت های دائم ما نقد این روش و جا انداختن روش و سیاست رادیکال و اصولی بوده است.

بطور نمونه اکنون در سطح بین المللی یک گرایش قوی ضد اسلامیستی وجود دارد که کاملا در کنار آمریکا و اسرائیل ایستاده است. در این میان نیروهای سکولار و مدافع آزادی بیان و آزادی های مدنی را نیز مشاهده میکنیم. از آن سوی جریانات چپ موسوم به ضد امپریالیست موضعی به همین میزان نادرست و ارتجاعی ولی در نقطه مقابل اتخاذ میکنند. آنها بدرست از حق مردم فلسطین دفاع میکنند، به درست به سیاست های قلدر منشانه و امپریالیستی آمریکا نقد دارند، در نتیجه به دفاع از حماس، حزب الله و رژیم اسلامی در میغلطند. موضع ما یک موضع سوم است. ضدیت با هر دو قطب و تلاش برای سازمانیابی یک قطب سوم.

یک واقعیت واقعا تاسف آور و دردناک مشاهده رفقای سابق در "حزب کمونیست کارگری" در کنار قطب تروریست دولتی است. آنها نیز به پیروی از این سیاست پوپولیستی، از سر ضدیت با رژیم اسلامی و اسلام سیاسی، از فرط هیجان برای سرنگونی رژیم اسلامی به موضع دفاع بعضا خجولانه و بعضا صریح از اسرائیل افتاده اند. در مورد جنگ غزه ما شاهد یکی از بزرگترین گاف های رهبری این حزب بودیم؛ زمانی که لیدرشان محکوم کردن دولت اسرائیل در سرکوب و کشتار مردم غزه توسط ما را به زیر سوال برد و با لحنی تمسخر آمیر از ما پرسید که "آیا اومانیسم تان گل کرده است؟" یا اینکه پرسید به شما چه مربوط که اسرائیل را محکوم کنید، مگر میخواهید دولت اسرائیل را سرنگون کنید؟

بنظر من این برای دولت اسرائیل یک موفقیت بزرگ است که موفق شده این حزب را در مجادله بین المللی به قطب تروریست دولتی نزدیک کند. زمانی که رهبری این حزب حل مساله فلسطین را به از بین بردن حماس موکول میکند، درست در کنار دولت اسرائیل قرار میگیرد. دولت اسرائیل نیز همین موضع و همین استدلال را مطرح میکند و برای رسیدن به آن کشتار جمعى هم میکند. به خاک و خون کشیدن غزه تلاشی در این جهت است. زمانی که به کل تصویر اپوزیسیون ایران و جریانات بین المللی نگاه میکنید، آنوقت خشم و عصبانیت وزارت امور خارجه اسرائیل را بهتر درک میکنید. ما یک مانع بزرگ در مقابل پیشبرد این سیاست بسیار کارساز ارتجاعى ضد فلسطينى برای دولت اسرائیل هستیم.

یک دنیای بهتر: یک رکن تبلیغات ارتجاعی دولت و جریانات دست راستی اسرائیل تکیه بر ظلم وستم تاریخی است که جریانات فاشیستی بر مردم منتسب به "یهود" در اروپا و در نقاط دیگر جهان اعمال کرده اند، مشخصا قتل عام و نابودی چندین میلیون انسان بدست دولت فاشیست آلمان در دوران جنگ جهانی دوم است که یکی از بزرگترین فجایع تاریخ بشری است. این جریان هر نوع انتقادی به سیاست های دولت اسرائیل و به ظلم وستمی که بر مردم فلسطین از طرف این دولت اعمال میشود را "یهودی ستیزی" و "آنتی سمیتیزم" مینامد. به این مساله چگونه باید برخورد کرد؟ چگونه باید مبارزه علیه آنتی سمیتیزیم و همچنین نقد سیاستهای ارتجاعی دولت اسرائیل و مبارزه علیه مذاهب٬ اسلام٬ یهودیت و مسیحیت را پیش برد؟ اخیرا آدمکشان اسلامی هم به این حربه متوسل شده اند٬ مخالفت با اسلام و اسلام سیاسی را کینه توزی با مردم مسلمان مینامند. ظرایف این مبارزه کدامند؟

آذر ماجدی: این روش نیز یک روش شناخته شده است. بسیارند کسانی که میکوشند پایمال کردن حقوق دیگران و اعمال خشونت علیه دیگران را بخاطر ستم و خشونتی که در مقطعی دیگر بر آنها اعمال شده است، توجیه کنند. در رابطه با "ملت ها" یا "نژادها" نیز این مساله کاملا صدق میکند. گرایشات ناسیونالیست با این توجیه که "ملت" شان تحت ستم ملی قرار گرفته است، ستم و خشونت بر مردم منتسب به ملل دیگر، بویژه "ملت ستمگر" را توجیه و بعضا تقدیس میکند. این روش هم از نظر سیاسی – تاریخی و هم از نظر روانشناسانه کاملا شناخته شده است.

آیا این یک روش قابل قبول است؟ بهیچوجه. ممکن است در تحلیل چرایی یک واقعه سیاسی – اجتماعی بتوان این فاکتور را دخیل کرد، اما این اصلا بمعنای توجیه جنایت یا خشونت نیست. هیچ جنایتی، جنایت دیگری را توجیه و قابل قبول نمیکند. این یک اصل مهم و پایه ای انسانی است. روشن است که باید کسی را که مرتکب جنایت شده است محاکمه و مجازات کرد، اما قربانی مجاز نیست که با اتکاء به ستمی که در حق او روا شده است، دیگران را مجازات کند.

هولوکاست و کشتار مردم یهود در دوره جنگ جهانی دوم و بدست فاشیسم هیتلری یک فاجعه دردناک و شرمناک تارخ بشری است. باید این جنایت را بخاطر داشت تا از تکرار آن جلوگیری کرد. این فاجعه را باید محکوم کرد. اما این کشتار، اجازه نامه ای برای جریانات ناسیونالیست یهودی و دولت اسرائیل برای کشتار و قتل و عام انسان های دیگر تحت نام انتقام، مجازات یا "دفاع از خود" نیست. قطعا باید جانیان فاشیست به محاکمه کشیده میشدند، اما کل جامعه بشری دین ویژه ای به انسان های منتسب به یهود ندارد.

اکنون بیش از نیم قرن است که دولت اسرائیل و جریان قوم پرست یهودی دارد تحت نام "دفاع از خود" و با توجیه انتقام کشتار یهودیان، مردم فلسطین را قتل و عام میکند، خانه هایشان را بر سرشان خراب میکند، بمب فسفر بر روی کودکانشان میریزد، آواره شان میکند، و یک تروریسم دولتی سازمانیافته را علیه این مردم سازمان داده است. این شرایط با هیچ معیاری قابل توضیح و توجیه نیست. ممکن است کشتار فجیع دوران جنگ و "پوگروم" هایی که هر از چند گاهی در کشورهای مختلف و در طی تاریخ علیه یهودیان سازمان داده میشده موجب کوچ مردم منتسب به یهود به سرزمین فلسطین و اکنون اسرائیل شده باشد. تلاش برای "ایمن سازی" خود به یک خواست قوی برای کشور سازی بدل شده است. این پدیده را تاریخا میتوان این چنین توضیح داد. اما این توضیح بمعنای توجیه و پذیرش برحق بودن این حرکت نیست.

ما در یک دنیای وارونه زندگی میکنیم. بنابراین هر ستم و بی حقوقی یک ستم و بی حقوقی دیگر را بر مبنای ناسیونالیسم یا نژاد پرستی توجیه میکند. ستم بر "قوم یهود" طی تاریخ توجیه گر ستم ناسیونالیسم یهود به مردم دیگر میشود. نژاد پرستی علیه فرضا سیاه پوستان به عکس آن بدل میشود. زنان تحت ستمی که به ستمکشی خود آگاه میشوند، اولین عکس العمل خودبخودی شان تنفر از مردان و مبارزه با آنها تعریف میشود و قس علیهذا. با همین گونه استدلال تروریسم کور توجیه و تقدیس میشود. باید در مقابل این ایدئولوژی وارونه ایستاد و آن را افشاء کرد.

دولت اسرائیل کلیه منتقدان خود را آنتی سمیتیست مینامد. این یک سلاح قوی و سهل الاستفاده است. باید این سلاح را خنثی کرد. باید ریاکاری آن را توضیح داد. بر مبنای همین روش، رژیم اسلامی و اسلامیست ها نیز زرنگ شده اند و اکنون هر نوع نقد به اسلام را بعنوان "اسلام فوبیا" و یا مسلمان ستیزی معرفی میکنند. تا آنجا پیش رفته اند که ممنوعیت نقد مذاهب را دارند به تصویب میرسانند. باید با یک روش پیگیر در مقابل این سیاست ایستاد. باید میان مذهب و پیروان آن خط فاصل روشنی کشید. باید نشان داد که هم سیاست جریانات اسلامی و هم دولت اسرائیل، هر دو، ارتجاعی و غیرقابل قبول است. باید ضمنا با شهامت و با صدای رسا این روش ها را محکوم کرد. مهم اینجاست که باید پیگیرانه این روش را دنبال کرد. نباید اجازه دهیم که هیچیک از طرفین قصر در روند. هم اسلامیست ها و هم دولت اسرائیل و پیروان آن باید به یکسان افشاء و محکوم شوند.

یک دنیای بهتر: آقای منشه امیر ادعا میکند که "یگانه دموکراسی واقعی در خاورمیانه و یکی از مردمسالارترین نظام های سیاسی جهان است". بگذارید این ادعا که اسرائیل کشوری دمکراسی است را را به مدافعان "دمکراسی" بسپاریم. مساله ما بر سر آزادی و اختیار انسان است. مساله بر سر حقوق مدنی و رهایی انسان در جامعه است. در این زمینه کارنامه دولت اسرائیل چگونه است؟ در عین حال شاهد ادعای مضحک دیگری هستیم. میگویند "صهیونیسم یک جنبش سکولار است که کشور اسرائیل را برپایه ارزش های جهانشمول و غیر مذهبی برپا کرد." "ارزشهای جهانشمول و غیر مذهبی" با خصلت قومی و مذهبی بنیاد دولت اسرائیل چگونه قابل توضیح است؟ واقعیت چیست؟

آذر ماجدی: این ادعا معمولا مدافعین حقوق مردم فلسطین را به عصبانیت و مخالفت شدید میکشاند. به این خاطر که اکنون دموکراسی به قبله عالم چپ و مردم آزادیخواه بدل شده است. هزار نوع توهم را به این ایده و نهاد سنجاق میکنند. این ادعای آقای منشه امیر با تعریف پایه ای دموکراسی، یعنی حق رای و انتخاب دولت ها و مجالس نیابتی خوانایی دارد. مردم هر چند سال یکبار دولت و مجلس را انتخاب میکنند تا بجای آنها تصمیم بگیرد که به فلسطینی ها حمله کند، لبنان را بمباران کند، حق بازنشستگی و بیکاری مردم را بزند. این تعریف دموکراسی است. به این معنا این ادعا درست است. تقریبا تمام کشورهای منطقه زیر دیکتاتوری رسمی زندگی میکنند.

اما این مساله ارتجاع و جنایات دولت اسرائیل را توجیه نمیکند. همانگونه که جنایات دولت های آمریکا و بریتانیا در عراق بخاطر وجود دموکراسی در این کشورها قابل توجیه نیست. یک معیار اصلی قضاوت دولت اسرائیل بر مبنای جنایتی است که علیه مردم فلسطین مرتکب میشود و قلدر منشی و سرکوبی است که بر مردم فلسطین اعمال میکند. سرکوب دائم مردم فلسطین، تحقیر و تحمیل بیحقوقی به آنها یک روش دائمی این دولت است. حمله و جنگ و کشتار نیر به تناوب علیه این مردم بکار گرفته میشود. این یک وجه تاریک و سیاه این دولت است. این دولت شدیدا ناسیونالیست و قومپرست است.

اعلام اینکه صهیونیسم یک پدیده یا ایدئولوژی سکولار و غیرمذهبی است، راستش بیشتر به یک جوک شبیه است. جوهر این ایدئولوژی کشور سازی بر مبنای قومیت و مذهب یهود است. باید گفت که این یک ادعای من در آوردی از جانب آقای منشه امیر است. قرار است با این ادعای پوچ من و شمایی را که سکولاریسم را یک شرط لازم یک سیستم آزاد و برابر میدانیم ساکت و خنثی کنند. صهیونیسم یک ایدئولوژی کاملا ارتجاعی و منبعث از قومیت و مذهب است. اسرائیل بر مبنای این ایدئولوژی و بر خون و حق کشی هزاران فلسطینی بنا شده است. هزاران فلسطینی تحت خشونت و سرکوب وحشیانه آواره شده اند تا صهیونیسم بتواند گسترش یابد.

یک دنیای بهتر: اجازه دهید به مسائل سیاسی مشخص مطرح شده در این مطلب هم اشاره ای کنیم. آقای منشه امیر تلاش زیادی کرده است که چهره "معقولى" از دولت کنونی اسرائیل ارائه دهد. به زمین و زمان متوسل شده است تا اثبات کند این یک جریان سوپر ارتجاعی و فاشیست نیست. ارزیابی شما چیست؟ چرا به دست و پا افتاده اند؟ نقش خود آقای منشه امیر در این چهارچوب چیست؟

آذر ماجدی: استدلال ایشان در این نوشته خنده دار است. تمام دنیا دارند از راست گرایی این ائتلاف سخن میگویند، از اولترا راست و اولترا ارتدوکس بودن لیبرمن حرف میزنند ولی ايشان و سايت وزارت خارجه شان در روز روشن بما میگوید که چنین نیست. پس از جنگ غزه جامعه اسرائیل به راست کشیده شد. رشد حزب لیبرمن یکی از محصولات این شرایط است. همه ناظران سیاسی خاورمیانه و مدافعین صلح و راه حل دو دولت از این اتفاق ناراحت و نگران هستند.

البته این به این معنا نیست که فرضا حزب کدیما یا لیبر در کشتار مردم فلسطین دست های پاکتری دارند و یا وجود آنها باعث تسریع پروسه صلح میشود. خیر بهیچوجه. اما جریان اولترا راست ناتنیاهو- لیبرمن هر چه بیشتر در شیپور جنگ و نفرت میدمد. بعلاوه در مورد شهروندان خود اسرائیل نیز این دولت نقشی کاملا ارتجاعی ایفاء میکند. نقش دستگاه مذهب یهود در جامعه افزایش یافته است و این مساله حقوق مدنی مردم اسرائیل را بیشتر زیر ضرب خواهد برد و زن ستیزی و بیحقوقی زنان نیز گسترش خواهد یافت.

فی الحال در شهر اورشلیم آپارتاید جنسی رسمیت یافته است. سیاستی که آقای منشه امیر از آن بعنوان آزادی مذهب در اسرائیل دفاع میکند! در نشریات متعلق به جریانات ارتدوکس یهودی عکس رسمی کابینه دولت ناتنیاهو با یک رتوش جزیی بچاپ رسیده است. این عکس را از طریق فوتوشاپ رتوش کرده اند و عکس دو وزیر خانم را از عکس پاک کرده اند. آقای منشه امیر دارد از سیاست دولت متبوع اش دفاع میکند. "ایشان مامور است و معذور."

یک دنیای بهتر: شما در مقاله تان به مساله اعمال آپارتاید جنسی در اورشلیم اشاره کرده اید. ایشان مدعی هستند که این بخشی از "آزادی مذهب" و "آزادی " در اسرائیل است. چه تفاوتی میان استدلالات ایشان و استدلالات سران آدمکش اسلامی در توجیه آپارتاید جنسی است؟ ایشان کوشیده است که این مساله را در چهار چوب "آزادی مذهب" فورموله کند. نظر شما چیست؟

آذر ماجدی: این مقاله چند نکته خنده دار دارد، یکی از آنها همین وارونه جلوه دادن امر آزادی مذهب است. واقعا دارند شعور خوانندگان و مخاطبینشان را دست کم میگیرند. آزادی مذهب بمعنای آزادی در انتخاب مذاهب مختلف و اعتقادات مذهبی است. آزادی مذهب بمعنای اعمال ستم و بیحقوقی بر بخشی از جامعه توسط بخش معتقد به یک مذهب معین نیست. ایشان رسمیت یافتن آپارتاید جنسی در اورشلیم را بعنوان آزادی مذهب دارند جا میزنند. رژیم اسلامی در ایران و حماس در فلسطین هم همین استدلال را در مقابلتان میگذارند.

دفاعیات مبلغین، ایدئولوگ ها و مدافعین یک سیستم ارتجاعی معمولا بر چنین وارونه سازی ها و مخدوش کردن معانی مفاهیم استوار است. آزادی مذهب را اکنون به آزادی دولت یا یک بخش از جامعه در اعمال نظرات مذهبی بر بخش دیگر قلمداد میکنند. این تعریف هیچ ربطی به مفهوم آزادی مذهب یا مذاهب ندارد. آزادی مذهب یعنی اینکه هر فردی مجاز است که به هر مذهبی که میخواهد اعتقاد داشته باشد یا اینکه لامذهبی را انتخاب کند. بقیه مسائلی که به این ایده سنجاق کرده اند، فقط لاطائلات است.

یک دنیای بهتر: مساله "کشور مستقل فلسطین" در منطقه نیز یکی دیگر از مسائل مطرح شده در مطلب ایشان است. ادعا میکنند که این دولت به توافقات بین المللی پایبند است؟ شاید برخی فراموش کرده باشند٬ راستی چه کسی اسحاق رابین را کشت؟ شاید بگویند جریانات سوپر راست بهتر توانسته اند دست به مصالحه بزنند؟ نظر شما چیست؟ کلا ملزومات دستیابی به کشور مستقل و متساوی الحقوق فلسطین در منطقه چیست؟ نیازمندیهای صلح پایدار کدام است؟ با اسلام سیاسی در این چهارچوب چگونه باید مبارزه کرد؟

آذر ماجدی: آنچه سخنگویان اصلی دولت یعنی ناتنیاهو، نخست وزیر، و لیبرمن، وزیر امور خارجه، اعلام کرده اند و در رسانه های بین المللی انعکاس یافته است با ادعا های آقای منشه امیر کاملا در تناقض است. اما مساله اینجاست که دولت شارون و سپس کدیما نیز موجب گسترش جنگ شدند. در زمان شارون دیوار آپارتاید ساخته شد. کشتار "جنین" که بعنوان یک جنایت جنگی مورد بررسی قرار گرفت در زمان شارون اتفاق افتاد و سپس حمله به لبنان و کشتار غزه هر دو در دوره ائتلاف کدیما و حزب لیبر انجام گرفته است. تا انجا که به وضعیت مردم فلسطین مربوط میشود این دولت ها همگی از یک کرباسند.

جریانات راست در هر دو طرف این مخاصمه با صلح مخالفند و با ترفند های مختلف میکوشند مانع از شکل گیری صلح شوند. جریان راست و ارتدوکس مذهبی در اسرائیل که اسحاق رابین را ترور کرد و حماس در فلسطین موانع جدی صلح در منطقه هستند. هر دو جریان از ادامه جنگ و تخاصم و نفرت نیرو میگیرند. همزمان با تشکیل دولت ناتنیاهو فاش شد که وی بر سر گسترش شهرک های یهودی نشین در ساحل غربی با یک شرکت معامله کرده است.

رشد و قدرت گیری جریانات سکولار و چپ در منطقه یک عامل مهم در پیشروی امر صلح است. هم اکنون در اسرائیل یک اقلیت قوی و فعال صلح طلب وجود دارد. در تمام این چند سال اخیر این جریان علیه جنگ، علیه ساختن دیوار آپارتاید، علیه سرکوب و کشتار مردم فلسطین اعتراض کرده است. این جریان باید در اسرائیل تقویت شود. لیکن همراه با هر جنگ و کشتاری راست با دمیدن در شیپور ناامنی و فلسطینی ستیزی و عرب ستیزی موقعیت خود را مستحکم میکند. مقالات متعددی در نقد رشد مذهب در ارتش اسرائیل منتشر شده است. در رابطه با این مساله که تبلیغات خاخام ها در ارتش عملا جنگ اخیر در غزه را به یک جنگ مذهبی بدل کرد. برخی این امر را موجب شدت کشتار و جنایت از جانب ارتش اسرائیل اعلام میکنند.

در سطح بین المللی نیز نیروهای چپ و طرفدار صلح باید به تحرک درآیند و دولت های غربی بویژه آمریکا را برای تحت فشار گذاشتن اسرائیل تحت فشار قرار دهند. تمام این حملات اخیر با چراغ سبز و تشویق آمریکا انجام گرفته است. آمریکا پشتیبان اصلی دولت اسرائیل و سیاست های تهاجمی و جنگ طلبانه آنست. باید دولت آمریکا را تحت فشار گذاشت. دولت آمریکا هر سال یک مبلغ بسیار قابل توجهی به دولت اسرائیل کمک میکند. اهرم اصلی فشار بر دولت اسرائیل در دست دولت آمریکا است. بطور مثال در شرایطی که دنیا جنگ غزه را محکوم میکرد و هر روز تظاهرات های وسیع در گوشه و کنار دنیا در محکومیت اسرائیل سازمان می یافت، کنگره آمریکا با یک اکثریت بسیار بزرگ به حمایت از اسرائیل رای داد.

تشکیل دو دولت مستقل و متساوی الحقوق پایه اصلی صلح خاورمیانه است. این طرح باید سریعا و بدون هیچ قید و شرطی تصویب و پیاده شود. ضمنا باید ساختن شهرک های مهاجرین یهودی متوقف شود. بازگشت پناهندگان فلسطینی یکی از نکات نفاق برانگیز است. این مساله نیز باید به رسمیت شناخته شود. این قدم اول و پایه اصلی یک صلح جدی در فلسطین است. قرارداد اسلو بر همین نکات استوار است. دولت آمریکا در قبولاندن این طرح به اسرائیل و مجبور کردن آن در قبول این طرح یک نقش اساسی دارد.

مبارزه با حماس و اسلام سیاسی عملا از این کانال به بهترین و سهل ترین شکلی به پیش خواهد رفت. اسلام سیاسی از زخم کهنه و عفونی شده جنگ فلسطین و آوارگی فلسطینیان تغذیه میکند. اسلام سیاسی هیچ ربطی به مشقات و درد مردم فلسطین ندارد و آن را نمایندگی نمیکند. تنها با تسریع پروسه صلح و تصویب آن میتوان حماس را حاشیه ای کرد. مبارزه برای یک دولت سکولار در هر دو طرف یکی دیگر از راه های تامین صلح و حاشیه ای کردن جریان اسلامی نه تنها در فلسطین بلکه در کل منطقه است. موانع يک صلح فورى نيروهاى مذهبى و افراطى راست در هر دو طرف هستند. منزوى کردن اين جريانات در گرو رشد سکولاريسم و چپ و آزاديخواهى هم در اسرائيل و هم در فلسطين است.

باید بگویم برای ما کمونیست ها که خواهان ایجاد یک جامعه مرفه و برابر یعنی سوسیالیسم هستیم، این ها همه راه حل هایی حداقل برای کنار زدن موانع تحقق سعادت و رفاه مردم فلسطین و اسرائیل است. باید این جنگ خاتمه یابد، دولت مستقل تشکیل شود تا مردم بتوانند در ورای نفرت و جنگ قومی و ناسیونالیسم هار حاکم، به ریشه اصلی دردهایشان پی ببرند. از نظر ما کمونیست ها مردم منطقه تحت دولت های بورژوایی، قوم پرست، مذهبی، سرکوبگر و فاسد حاکم قادر نیستند به سعادت و رفاه، به آزادی و برابری دست یابند. اما تا زمانی که این جنگ و تخاصم قومی زندگی مردم را در چنگال خود گرفته است، شرایط برای دستیابی به سوسیالیسم بسیار دشوار تر است.

یک دنیای بهتر: شما در این مطلب به کمپین "اکس مسلم" اشاره کرده اید و با طعنه از کمپین "اکس یهود" اسم بردید. چرا؟ توضیح تان چیست؟ چگونه "اکس مسلم" به ابزاری در خدمت این جریانات سوپر ارتجاعی و پرو اسرائیلی تبدیل شده است؟ چگونه باید مبارزه علیه اسلام را پیش برد که در عین حال مورد سوء استفاده جریانات اردوی تروریسم دولتی و ارتجاع اسرائیل واقع نشود؟

آذر ماجدی: همانطور که در پاسخ به سوالات بالا اشاره شد، اکنون دنیا عمدتا به دو کمپ مخالف اسلامیست ها و تروریسم اسلامی و مخالف تروریسم دولتی آمریکا و اسرائیل تقسیم شده است. در حالیکه، در واقعیت امر، بخش وسیعی از مردم و شهروندان جهان به هیچیک از این دو کمپ تعلق ندارند. در چند سال اخیر جنبش سکولار بسیار قوی تر و گسترده تر شده است. اما این جنبش به دو جناح راست و چپ تقسیم شده است. جریان راست در معادلات بین المللی در کنار تروریسم دولتی قرار میگیرد. از سر نفرت از اسلامیست ها و بخاطر مبارزه با آنها عملا بدفاع از آمریکا و اسرائیل در میغلطد. کمپین اکس مسلم چنین کمپینی است.

این جریان خواسته یا نخواسته در کمپ تروریسم دولتی قرار گرفته است و در خدمت منافع آن عمل میکند. کما اینکه شاهدیم این کمپین در حالیکه در محکوم کردن هر ذره جنایت و سرکوب اسلامیست ها هوشیار است و سریعا عمل میکند؛ هیچگاه جنایت قطب دیگر را محکوم نکرده است. جنگ غزه یک نمونه برجسته این مساله است. اکس مسلم حتی یک اطلاعیه در محکومیت دولت اسرائیل و جنایات آن صادر نکرد. و این جریانی است که در یک کنفرانس بین المللی که در تابستان گذشته در شهر کلن سازمان داد بخشی از کنفرانس را به نقد اسلام سیاسی در رابطه با دولت اسرائیل و یهودی گری و افشای آنتی سمیتیسم جریان اسلامی اختصاص داده بود.

 این پروژه کاملا مورد دفاع سکولاریسم راست قرار گرفته است و با آب و تاب تشکیل شعب آن را در هتل های چهار ستاره و لوکس منعکس میکنند. در حالیکه جناح چپ سکولار یا آن را محکوم میکند و یا با شک و تردید به آن مینگرد. تجربه شخصی من نشان داده است که اقناع این دسته در قبول موقعیت ارتجاعی این جریان کاری است بسیار ساده. اکس مسلم در عین حالیکه میان سکولاریسم راست و مدافعین قطب تروریسم دولتی با شور و هیجان دنبال شده است، در میان سکولاریسم چپ چندان خوشنام نیست.

پروژه اکس مسلم از نقشه های تروریسم دولتی است. ایده از آنها است و رهبری ح ک ک آن را مطابق سیاست های خود یافته است و ضمنا اپورتونیسم پراگماتیستی این رهبری و پوپولیسم ضد رژیمی آن، این حزب را دربست پشت این پروژه برده است. و به این ترتیب یک عده کمونیست قدیمی را به اکس مسلم و یا شاید باید گفت به اکس کمونیست بدل کرده است. یک عده انسانی که نزدیک به دو دهه خود را کمونیست و بنا به تعریف آته ئیست معرفی میکرده اند، یکباره اکس مسلم شده اند. سایت های طرفدار اسرائیل و سکولاریسم راست از این کمپین دفاع میکنند.

ما در مبارزه علیه اسلام و اسلام سیاسی به ساختن تشکلاتی این چنینی نیاز نداریم. چنین تشکلات و کمپین هایی بر مبارزه اصولی و رادیکال ما علیه اسلام و اسلام سیاسی تاثیر معکوس میگذارد. مبارزه ما همواره از یک بعد تیز ضد اسلامی برخوردار بوده است. نقش ما در جنبش سکولاریست بین المللی غیر قابل انکار است. ما یک بخش مهم این جنبش هستیم و به صراحت به گرایش چپ آن متعلقیم. در مبارزه خود همواره نقد شدید دو قطب تروریستی و لزوم سازمانیابی قطب سوم را تاکید کرده ایم. باید همین سیاست را با قاطعیت بسیار ادامه دهیم. ما بر مذهب زدایی تاکید داریم و به این معنا کلیه مذاهب، از آن جمله مذهب یهود را نیز مورد نقد قرار میدهیم.

علت طرح پروژه اکس یهودی نشان دادن ماهیت واقعی پروژه اکس مسلم است. حتی یک نگاه سطحی همتایی این دو مذهب را چه از نظر ماهیت عقیدتی آنها، رابطه آنها با حقوق و موقعیت زنان و هم از نظر سیاسی و نقش آنها در معادلات بین المللی در شرایط معاصر روشن میسازد. مبارزه با هر دوی این مذاهب باید در برنامه ما قرار گیرد. به همین اعتبار اگر کسی بر این نظر است که پروژه اکس مسلم برای مبارزه علیه اسلام سیاسی بسیار مناسب است، خوب باید بپذیرد که پروژه اکس یهودی نیز برای پیشبرد مبارزه علیه حاکمیت مذهب در خاورمیانه، در رابطه با مبارزه علیه ستمکشی زنان و همچنین مبارزه با دو قطب تروریستی و حل مساله فلسطین و لذا مبارزه با حماس تا چه حد ضروری است. اما، نه. این ایده حتی به مخیله اکس مسلمی ها خطور هم نمیکند. و جالب اینجاست که پس از نوشتن مقاله متوجه شدم که حدس من در مورد اینکه مبتکر ساختن اکس مسلم با آنتی سمیتیست خواندن ایده اکس یهودی با آن مخالفت خواهد کرد، درست بوده است. ایشان پیش از این در گفتگویی خود به این مساله اشاره کرده است.

اما رهبری ح ک ک چشمان خود را بر تمام این ارتجاع، چرخش به راست و قرار گرفتن در کنار تروریسم دولتی و استاندارد های دوگانه بسته است و دارد محصولات این چرخش به راست را درو میکند. بیخود نیست که آقای نوید اخگر، از کارکنان جونیور سایت فارسی وزارت امور خارجه اسرائیل، این چنین از سیاست های این جریان، بویژه لیدر آن دفاع میکند. حمله آقای منشه امیر به ما یکبار دیگر موقعیت این حزب را به زیر سوال میبرد. بنظر میرسد که دیگر ترمز پاره کرده اند و در سراشیب حرکت به راست هر روز سرعت بیشتر میگیرند. عاقبت شان به خیر!

یک دنیای بهتر: به عنوان آخرین سئوال کلا چه ارزیابی از نقش تبلیغات حزب در دوره جنگ در غزه دارید؟ برای پیشروی اکنون چه باید کرد؟

آذر ماجدی: بنظر من حزب بخوبی و روشنی در این مدت عمل کرد. حزب پرچمدار موضع اصولی کمونیسم کارگری منصور حکمت بود. توانست در عین محکومیت قاطعانه دولت و ارتش اسرائیل و جنایات جنگی آن، حماس و اسلام سیاسی را نیز افشاء کند، پرچم قطب سوم را برافراشته نگاه دارد، از جریان صلح طلب در اسرائیل دفاع کند و فعالیت های آنها را منعکس کند. حزب توانست نه فقط در سطح ایران، بلکه در سطح بین المللی این سیاست را به پیش برد و اصولی گری، پیگیری کمونیستی و رادیکال خود را به نمایش گذارد. ما باید قاطعانه همین خط را دنبال کنیم و برای شکل گیری قطب سوم تحرک و تلاش بیشتری را در دستور بگذاریم. مواضع ما برخلاف مواضع و سياستهاى يکجانبه پرو اسرائيلى و پرو اسلامى دقيقا به خال زدند و منشا هياهوهاى تاکنونى از هر دو طرف نيز همين است. *